شب نشینی خونه دوست بابا
امروز جمعه 14 آذر ماه مامانی مریم از شب قبل بهم گفته بود نهار کله پاچه درست می کنم بیاین اینجا، صبح جمعه ساعت 10 بیدار شدیم اتاقت کمی سرد بود ولی منو بابا قرار گذاشته بودیم ازت چند تا عکس بگیریم لختت کردیم چند تا عکس ازت گرفتیم ولی به خاطر خنکای صبح اتاقت کمی شیر برگردوندی ساعت12 راه افتادیم رفتیم خونه بابایی، شبم بابایی نذاشت بیایم خونه اونجا موندیم تا اینکه شام خوردیم ساعت 8:30 بود اومدیم خونه لباس عوض کردیم رفتیم خونه دوست بابا،دوست بابا یه پسر داره به اسم، آقا ماهان، ماشاءالله خیلی بامزه حرف میزد، اونجا خیلی دختر خوبی بودی اصلا نغ نزدی همین طور اذیت هم نکردی،ساعت11 اومدیم خونه خیلی خوش گذشت خیلی و...
نویسنده :
مامان فاطمه
0:55